یک زندگی تنیده درترس
نوشین شاهرخی
شهرزادنیوز: داستان کوتاه "ترس" نوشتهی علیرضا سیفالدینی، نویسنده و مترجم، داستانی پیچیده و در عین حال خواندنیست.
چکیدهی داستان
راوی در یک زیرزمین در تهران زندگی میکند. در شهرهای مختلف زندگی کرده و همواره سرایدار بوده و هست. در سن سی سالگی به خاطر بالا بودن سنش با هانیه ازدواج میکند و هانیه به خاطر از دست دادن بکارتش با او.
راوی که زنش را دوست داشته، پس از پنج سال به خواست زن از او جدا میشود. اما ادامهی زندگی او تنها در جستجوی هانیه میگذرد.
داستانهایی آمیخته با زندگی راوی
راوی با پیرزن هفتادسالهای هر شب قرار داستانخوانی دارد. پنج سال است که هر شب برای فرنگیسبانو کتاب میخواند. از کتابهایی که میخواند صحنههایی بیش به یاد ندارد؛ کتابهایی که فرنگیسبانو به او پیشنهاد میدهد و همه ناتمام میمانند.
راوی با صدای بلند میخواند ولی به ماجراهای زندگی خودش میاندیشد، به ازدواج و طلاقش با هانیه و بدینگونه ماجرای کتاب با ماجرای زندگی راوی در هم میآمیزد و به هنگام خواندن کتاب، خواننده در جریان زندگی راوی قرار میگیرد. زندگیای آمیخته با ماجراهای کتابی دیگر، گنگ و پیچیده و از هم گسیخته.
راوی حتی به هنگام دیدن فیلم نیز به زندگی خودش میاندیشد و از لابلای تصاویر فیلم، راهحلی برای زندگی زناشویی خود میجوید.
تنهایی
راوی مردی 55 ساله است و روز تولدش هنگامی که شعلهی گاز را روشن میکند تا تخممرغی نیمرو کند، متوجه روز تولدش میشود و با فوت کردن کبریت به خودش تبریک میگوید.
آغازی که نشان از تنهای راوی دارد. حتی روز تولدش نیز کسی جز خودش به یاد او نیست و حتی خودش نیز روز تولدش را با نیمرو سپری میکند.
ترسهای ژرف راوی
راوی از ترسهایش میگوید. ترسی که از پدر ترسویش به ارث برده، ترس از همه کس و همه چیز. از زن و سیاست گرفته تا آشنا و غریبه.
فرنگیسبانو که چند سالی را در اروپا زندگی کرده، معتقد است که ترس زندگی را از آدم میگیرد و راوی معتقد است که در سرزمین او شجاعت زودتر از ترس زندگی را از آدمها میگیرد، چراکه راوی در سایهی همین ترس تا حال زنده مانده. بنابراین "آدم بین ترس و شجاعت زندگی را از دست میدهد." (ترس، سایت اثر)
راوی هیچگاه در حال زندگی نمیکند، بلکه یا در گذشته و یا در آینده. هنگامی که با همسرش بود به آینده فکر میکرد، یعنی به ترس از آینده و حال به گذشته میاندیشد.